اندیشه

برجام

barjam

روز اول پَسا برجامتون بخیر…

 خوشحالى یکى از خصوصیات ما ایرانیهاست و صد البته حق مسلم ما، حتى اگر بهانه خوشحالى  باخت از آرژانتین باشد.

دست کسانیکه خرد پیشه کردند، زحمت زیاد کشیدند و باعث رفع تحریمها و احتمالا آینده بهترى براى ایران شدند هم درد نکند. این ادب و مرام ما ایرانیهاست که براى کار نیکى که کسى برایمان انجام میدهد قدردان و متشکریم.

ولى…

یادمان باشد که اصولا ما مردم نبودیم که باعث شدیم تحریممان کنند و حق ما نبود که هیچ زمانى در این ٣٧ سال تحریم باشیم.

جمهورى اسلامى نظامیست که حکومت دارى، قواعد نظام بین الملل و خیلى چیزهاى دیگر را نه از راه اصول بلکه از راه آزمون و خطا(بخوانید آزمون و فاجعه) در طول ٣٧ سال یاد گرفته است. و بهاى عظیم این آزمون و خطا ها را کسى به جز من و شما و آنهایى که دیگر در این دنیا نیستند پرداخت نکرده اند.

اگر زحمت کشیدند و تحریمها را برداشتند، خیلى ممنونیم ولى وظیفه اشان چیزى به جز این هم نبود. اصولا تحریمها و جایگاه و وضعیت کنونى ایران نتیجه نظام پر از دروغ و ریایى هست که خودشان به وجودآورنده اش بوده اند و هنوز به آن معتقدند.  پس قهرمان ساختن از ایشان یک لطیفه تلخ هست.

یادمان باشد که رئیس جمهور و جناب ظریف در راه برداشتن تحریمها، در همه حال شکرگذار رهنمود هاى (بخوانید چراغ سبز) مقام عظمى بوده اند. مقامى که به اراده او ٨ سال یک “جرثومه دروغ” به ملت تحمیل شد و نظرش به ایشان که قطعنامه هاى شوراى امنیت را کاغذ پاره میشمرد نزدیکتر بود!! پارادوکس محض!

پس به حق خود واقف باشیم، از حق خود کوتاه نیاییم و صد البته که قهرمان نسازیم!

خداوند این مملکت را از خشکسالى، دروغ، قهرمان پرورى و پارادوکس در امان دارد.

ایران قهرمان فوتسال زنان آسیا

درود و سلام بر این قهرمانان ایران که با وجود این همه محدودیت خصوصا تحمیل این لباسهاى مسخره توانستند قدرت، لیاقت و بزرگیشان را ثابت کنند. این لباسها که قطعا نمایانگر منش و متانت و بزرگى زنان ایران نیست بلکه فقط و فقط نشانه و سمبل ذهن بیمار و روان پریشان و عقده هاى جنسى حکومت و خشکه مقدسان جامعه دارد که مبادا با دیدن تار موى و قسمتى از پاى این قهرمانان تهییج بشوند! این نیز بگذرد…

 

 Iran-female futsal

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش …

 

اشک تمساح

جناب رئیس جمهور،

برای یاد آوری، تمام مراسم محرّم برای زنده نگاه داشتن اصل “آزاد‌گی و شجاعت” هست. یعنی‌ برای دفاع از حق در مقابل ظلم و ناحقی تسلیم نشوی حتی اگر کشته بشوی. این همان اصلی‌ هست که شما و صنف شما و حکومتی که شما در به وجود آوردنش نقش داشتید آن را به تمام معنا به لجن کشیده اید و از آن‌ چیزی به جز ریا، دروغ و اشک تمساح باقی‌ نذاشته اید. و فقط و فقط آن را وسیله‌ای برای سوار شدن بر اعتقدات مردم قرار داده‌اید که تنها ۲ روز بیشتر حکومتتان باقی‌ بماند.

برای یاد آوری، محرّم امسال دومین سالگرد قتل ستار بهشتی‌ هم هست. خدارو شکر که هنوز هستند کسانی‌ که به معنی‌ واقعی‌ کلمه آزاده و شجاع هستند، مثل ستار. و هم مظلوم هستند مثل ستار و مادر ستار. 

ستار بهشتی‌
جناب رئیس جمهور،

با دیدن عکس‌های به غایت تأسّف آور شما و کابینه شما که هر روز به نمایندگی‌ از مردم ایران باید با سران و مقامات عالی‌ کشورها نشست و برخاست کنند تنها چیزی که به ذهنم رسید این بیت از مثنوی معنوی بود.

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش  باز جوید روزگار وصل خویش

امیدوارم که شما و صنف شما زودتر به اصل خویش که همان روضه خوانی هست بازگردید. هم حرمت آزاد‌گی و شجاعت حفظ میشود هم حرمت جایگاه نمایندگی‌ مردم ایران.

این هم شرح حال ستار و مادر ستار

آدم تحصیل کرده‌ای هست!

هر ایرانی‌ در طول زندگی‌‌اش بار‌ها و بار‌ها این جمله رو در مورد کسی‌ یا زده یا شنیده. فلانی‌ “آدم تحصیل کرده‌ای هست!”
این حرف البته مختص ما ایرانیها فقط نیست و همه جا زده میشه. ولى فکر میکنم توقع ما ایرانیها از کسى که “تحصیل کرده” هست خیلى زیاد و در خیلى مواقع هم نابجاست.
کلا وقتى میگوییم کسى تحصیل کرده است منظور تحصیلات دانشگاهیست و این توقع را داریم که طرف چون در دانشگاه درس خوانده و مدرکى دارد پس در دیگر زمینه هاى مهم زندگى هم خبره هست و یک سر و گردن از کسى که در دانشگاه درس نخوانده بالاتر هست. احتمالا فکر میکنیم که یک آدم تحصیل کرده هم درست زندگى کردن بلد هست، هم روابط اجتماعى اش خوب هست، هم در رابطه خانوادگى موفق هست، هم از مسائل سیاسى و اجتماعى درک درستى دارد و …
به نظر من اصلا اینطور نیست. فکر نمیکنم داشتن مدرک دانشگاهى حتى عالیترین مدرک هم متضمن این باشد که شما حتما در زندگى موفق هستید. کسى که سال ها زحمت کشیده و در رشته ى خاصى متخصص و دانشمند شده الزاما در بقیه زمینه هاى زندگى هم دانشمند و کاردان نیست. اصلا نمیخواهم ارزش تحصیلات رو زیر سوال ببرم. تمام حرف من این هست که تحصیلات و دانشگاه الزاما به ما “درس زندگى” نمیدهد.

واقعا نمیتوان از کسى که مثلا دکترى فیزیک هسته اى دارد یا پزشک یا مهندس هست انتظار داشت حتما همه مسائل زندگى را درست و دقیق ببیند و تحلیل کند.

خیلى از کسانى که در نظام “مغدث” صاحب مقام و نفوذى هستند هم تحصیل کرده هستند و جالب اینکه اکثرا هم در خارج از کشور تحصیل کرده و مثلا دنیا دیده هستند. ولى خوب دیگه قضاوت با خود شما…

به نظرم آن چیزهایى که باعث میشود انسان در زندگى بالغ بشود و در هر مسیرى که طى میکند تاثیرگذار باشد ، فارغ از داشتن یا نداشتن مدرک تحصیلى، میزان آمادگى آن فرد در یادگیرى مسائل مختلف و بطور کلى نوع نگاه فرد به دنیا و داشتن درک درستى از زندگیست. این نوعِ نگاه و تفکر و درک یک فرد از زندگیست که روى تمام ابعاد زندگى آدم از صحبت کردن عادى گرفته تا تصمیم گرفتن در مورد مسائل مختلف تاثیر گذار و سرنوشت ساز است.

خلاصه اینکه این مدرک گرایى و خطاب کردن آدمها با درجه تحصیلیشان مثل آقاى دکتر، جناب پروفسور و مهندس بلاى جان ما ایرانى هاست.

بابک زنجانی در قامت یک قوطی کنسرو

چند سال پیش دوستی‌ برایم خاطره‌ای تعریف کرد از دوران سربازی‌اش که در میانه جنگ ایران و عراق افتاده بود. امروز با خواندن خبر دستگیری آقای میلیاردر جوان آن‌ خاطره برایم تداعی شد:

” روزی فرمانده پادگان که در مقابل اصرار سربازان جوان احساساتی و پرشور برای اعزام به خطّ مقدّم جبهه به سطوح آماده بود، همه را به صف کرد و خیلی‌ روک و رو راست بهشان گفت: زیاد تند نرید، شما برای نظام یک قوطی کنسرو بیشتر نیستید. بازتون میکنند، میخورند و قوطی خالی‌ رو به گوشه‌ای میندازند.”

به نظرم این حرف مختصر‌ترین و در عین حال بهترین وصف بود در بی‌ تدبیری و بی‌ توجهی‌ خیلی‌ از فرماندهان غیر نظامی جماران نشین که فرسخ‌ها عقب تر از خطّ مقدم درگیر رقابت‌های سیاسی خود بودند و از جنگ فقط برای تثبیت نظام خود استفاده میکردند. و البته بی‌ تجربگی فرماندهان غیر ارتشی که در عملیات‌های مختلف بدون داشتن دانش کلاسیک نظامی و با توجه به تضعیف شدید ارتش هزاران هزار جوان و پیر آماده جان فشانی را با وعدهٔ‌ بهشت بر روی مین‌ها هدایت کردند که فقط راه باز کن باشند!! به عنوانه نمونه خودتان داستان درگیری محسن رضایی و مرحوم صیاد شیرازی را پیدا کنید و بخوانید.

آن‌ زمان با جانِ با ارزش خیلی‌ از جوانان این مملکت (که درست یا غلط درگیر جوّ مذهبی‌-انقلابی آن زمان بودند) در حد یک قوطی کنسرو و فقط برای تثبیت یک دروغ بزرگ به نام جمهوری اسلامی برخورد شد. و بعد از جنگ هم که تا الان با اسامیشان، تابوت‌ها یشان، پلاک‌ها یشان، عکس ها یشان مشغول به حکومت و مرثیه سرائی هستند. فارغ از این که مشخص نیست اگر آنها امروز زنده بودند در زندان نبودند و با شیشه نوشابه ازشون پذیرائی نمی‌شد!!

نتیجه: نظام “مغدث” برای اهداف، رقابت‌ها و انتقام گیری‌های سیاسی خود از هر موجود زنده‌ای به عنوانه قوطی کنسرو استفاده می‌کند. خودی را میبلعد چه برسد به غیر خودی! کلا عاقبت به خیری در کار کردن با این نظام کاملا برای من بی‌ معنا ‌ست.

و حالا، جناب آقای بابک خان زنجانی، ای رفیق گرمابه و گلستان سید حسن میرکاظمی،‌ ای ارادتمند قاضی مرتضوی، ای سرباز کوچک جسور ولایت ، که البته به هیچ وجه قابل مقایسه با سربازان از جان گذشته جنگ نیستی‌ ، متاسف شدم از اینکه امشب در بازداشتگاه خوابیدی، ولی‌ شما هم قوطی ات دیگه باز شده. حالا کی‌ خورده بشی‌ و دور انداخته بشی‌ را خدا می‌داند.

ghooti-konserv

 

منبع خبر: بابک زنجانی دستگیر شد

این مطلب را هم بخوانید.

عاشورای ایرانی‌

800px-Evening-of-ashoora

بازم شما به خودت نگیر ولی‌…

تو این دوره زمونه دینداری و عزا داری مذهبی‌ به سبک ایرانی‌ شده کارخانه ریا سازی و البته مقدار زیادی هم برای آرام کردن وجدان خود بابت خطا‌ها و گناه هایی که کردیم.به نظرم همهٔ این عزاداری‌ها و دینداری‌ها وقتی‌ ارزش پیدا می‌کنه که در زندگی‌ روزمره اخلاق و کردار خوبی‌ داشته باشیم. دل و نیتمون پاک باشه. اگر ظلمی شد صدامون در بیاد، زیر بار ظلم نریم، ظلم نکنیم، دروغ نگوئیم، دو رو نباشیم، به بچه هامون اخلاق و آزاد‌گی و روش درست زندگی‌ کردن و راستگو بودن یاد بدهیم نه روش عزاداری و فرهنگ نذری گرفتن!!

همین ۴،۵ ساله پیش روز عاشورا با ماشین ملت رو زیر کردند و کشتند. مگه اون ظلم نبود؟ چرا واسه اون عزا داری نمی‌کنیم؟ فقط ۴ ساله پیش بود نه ۱۴۰۰ ساله پیش. ایراد ما اینه که فکر می‌کنیم همهٔ ظلم‌ها فقط به پیغمبر‌ها و امام‌ها شده و کلا هرچی‌ امتحان الهی بوده، هرچی‌ آدم مظلوم بوده، هرچی‌ ستمگر بوده مربوط به گذشته‌های خیلی دور بوده و الان فقط باید ذکر مصیبت آن زمان ها  رو کرد! تا به حال فکر کردیم که شاید وقایع دورانی که در آن زندگی‌ می‌کنیم امتحانی‌ باشد برای اینکه میزان درک و اعتقادمون به داستان عاشورا و زیر بار ظلم نرفتن رو مورد سنجش قرار بده؟

البته بد بختی امروز ما این هم هست که خود حکومت فاسد و ظالم هم برای امام حسین چه عزاداری‌ها که نمیکند!

اگر عزاداری می‌کنیم ولی‌ زیر بار ظلم هم میریم، دیگه اون اسمش عزاداری نیست، یک نوع آدم پرستی‌ هست و همان طور که گفتم بیشتر برای آرام کردن وجدان خود. و صد البته که همهٔ این‌ها باعث بوجود آمدن ریا میشود. ولی‌ صرف آدم پرستی بد‌ترین اتّفاقی هست میتواند بیفتد. بخاطر اینکه باعث میشود که عظمتی‌ خیالی برای یک آدم که از جنس خودمون بوده بسازیم و فقط اون رو پرستش کنیم بجای اینکه از عمل و رفتارش درس بگیریم. قطعا انسانهای معنوی مثل پیغمبر‌ها و امامها توانسته بودند که ارتباط معنوی با درون خودشان و سپس با خدای خودشان برقرار کنند و به این واسطه‌ انسان‌ها رو هدایت و راهنمایی کنند. اما پرستش خودشون اصل قضیه نیست!

یادمون نره اگه ایران به دنیا نیومده بودیم الان شاید مسیحی‌، سنی، بودایی یا هرچیز دیگه یی بودیم. واقعا هم منطقی‌ نیست اگه بگیم چون ما این دین رو داریم میریم بهشت  بقیه هم میرند جهنّم. اگر این رو قبول داشته باشیم دیگه سنی یا شیعه یا مسیحی‌ بودن موضوع اصلی‌ نیست. 

اگر خوبی‌ می‌کنیم، راست میگیم، نیّت پاک داریم یعنی‌ هر لحظه زندگیمون رو داریم به قول مذهبیون عبادت می‌کنیم.

اگر معتقد به عاشورا هستیم، پس نباید زیر بار ظلم بریم. حتا اگر ۱ نفر بودیم در مقابل یک ملیون.اگر معتقد به عاشورا هستیم و عزاداری می‌کنیم، چه بخواهیم چه نخواهیم این انتظار از ما هست که انسان آزاده و درست کاری باشیم. حالا اگر امام حسین نبودیم ولی‌ همیشه آزاده و انسان باشیم. حداقل سعی‌ کنیم.

سعی‌ کنیم از اصل ماجرا منحرف نشیم. آدم هایی رو میشناسم که دین خاصی‌ ندارند ولی‌ انسان به معنی‌ واقعی‌ هستند. در یک کلام دین ندارند ولی‌ آزاده اند.

بالاتر از ظلم

حتی یک لحظه نمیتوانم خودم  را جای این دختران ایران زمین بگذارم.  وای بر ما که زیر بار این ظلم رفته ایم.

 1236727_10151742033742713_676583837_n

 

130924181250_karate_kata_512x288_tasnimnews.com

هزینه‌ای بس گزاف بابت اشتباه یک نسل و یا بهتر بگویم فریب خوردن یک نسل داده ایم. ما با خودمان و با ایران چه کردیم! وای که چه کردیم! صدای پوزخند‌های تاریخ را می‌شنوم  که به ما ایرانیان می‌گوید خیلی‌ حماقت کردید. خیلی‌!

 

اصل مطلب را اینجا بخوانید.

٣٠ سالگى من

امروز ٣٠ ساله شدم. یک دهه ى پُر هیاهو و پر از اتفاق گذشت.

چند سال اول دهه بیست زندگیم آنقدر خوشایند نبود. شاید تنها دستاورد دو سه سال اول این دهه برگشتن به موسیقى و شروع دوباره نواختن و خصوصا خواندن بود. و البته آشنایى با مسعود عزیزم که به من نواختن گیتار را آموخت و ما با هم دوستى قشنگى را آغاز کردیم. مسعود بود که باعث شد من افتخار آشنایى با استاد فقید محمد نورى را پیدا کنم و من تا آخرین روزى که در ایران بودم از استاد نه تنها خواندن بلکه درس زندگى و ساده زیستن آموختم.

تقدیرم چنین بود که در ٢٣ سالگى ایران را ترک کنم براى یک شروع دوباره. به حق هم شروعى دوباره و نقطه عطفى در زندگیم بود. احساس خاصى از رفتن به کشور دیگرى نداشتم ولى در تصور خودم هم نمیگنجید که چند سال پر کار و پر اتفاقى را در پیش رو دارم. آن روز ها خوشحالى و چشمان پر اشک پدرم را از این رفتن درک نمیکردم، در حالیکه الان درم میکنم با پوست و گوشت و استخوان. باید به حق بگویم که پایه و اساس زندگى و کاراکتر من بعد از ترک ایران ساخته شد و شکل گرفت. منظورم بد بودن ایران و خوب بودن خارج نیست بلکه فقط شرح واقعیت زندگى من هست.

زندگى من در خارج از ایران با شروع کردن اولین شغل زندگیم شروع شد. بعد از چند ماه شغل دومى هم به آن اضافه شد و در همان زمان شروع به درس خواندن در دانشگاه کردم. هر سه این کارها را تا ۴ سال بعدش ادامه دادم. در این میان پدرم درگذشت…

درسم را با وجود کار کردن در دو جاى مختلف بالاخره سر موقع تمام کردم.

یکى از مهمترین اتفاق هایى که در این مدت برایم افتاد افزایش آگاهى من به مسائل ایران بود. چیزى که در تمام مدت زندگى در داخل ایران آن را درک نکرده بودم و آگاهى چندانى از آن نداشتم. همین موضوع بود که باعث شد شروع به نوشتن کنم.

کمى افسوس میخورم که چرا نوشتن را از بیست سالگى شروع نکردم. ولى حالا نوشتن را ادامه میدهم. میخواهم اگر زنده ماندم و به ۴٠ سالگى رسیدم سند و مدرکى از روند رشد فکرى خودم داشته باشم.

به خودم که فکر میکنم میبینم که تا امروز هم رشد قابل توجهى داشتم و البته این فقط اول کار هست و راه درازى در پیش رو…

با امید و پختگى قدم در دهه ى سوم زندگیم میگذارم. آینده ناشناخته را دوست دارم و مطمئنم که اتفاقات بزرگتر و شاید درو از ذهنى هم در انتظار من هست. یاد گرفتم که براى این چنین شرایطى آماده باشم.

20130907-210613.jpg

عزاداری

داشتم فکر می‌کردم که چرا دین ما که این همه در مورد بی‌ارزش بودن این دنیا صحبت و برعکس کلی‌ تبلیغات در مورد بهشت و دنیای بعد از مرگ می‌کنه این همه عزاداری مذهبی‌ تو فرهنگ خودش داره؟

تازه موضوع فقط خود عزاداری هم نیست، بلکه مساله این هست که در فرهنگ ما که تاثیر بزرگی‌ هم از دین ما گرفته پدیده مرگ هم به شدت ترسناک هست هم بسیار زیاد غم انگیز.

والا اون طوری که در دین ما از مرگ و دنیای بعد از مرگ صحبت می‌شه قاعدتاً باید این آموزش و اطمینان قلبی رو هم به انسان‌ها بده که نه فقط از مرگ نترسند بلکه با مرگ کسی‌ هم این همه غم و اندوه به خود راه ندهند. ولی‌ شواهد و قرائن چیز دیگری را نشان میدهد!!

یا من به اندازهٔ کافی‌ در این مورد آگاه نیستم یا این که قطعا یه تناقضی وجود داره!

آینه چون نقش تو بنمود راست خود شکن آئینه شکستن خطاست

شما به خودت نگیر ولى…

نمی‌خواهم ولی‌ انگار باید باور کنم که محمود احمدى نژاد آینه اى در مقابل خودمان بود.
دروغ، تقلب ، سوء استقاده، پارتى بازى، ادعا، قانون گریزى، ریا، ادعاى خدا و پیغمبر، عدم مسئولیت پذیرى و …
حالا که رفته ولى آیا او چهره عریان شده ما بود؟
اگر جواب مثبت باشد، واى بر ما که هیچ وقت خود واقعیمان را ندیدم و حالا تصویرمان در آینه را انکار میکنیم. واى که چقدر از دیدن خودمان در آیینه بیزار بودیم و هستیم!!!

باز هم تاکید می‌کنم شما به خودت نگیر، همان آئینه رو بشکن که خود شکستن کار هر کسی‌ نیست ؛)